قاصدک غم دارم
غم آوارگی و دربدری غم تنهایی و خونین جگری
مادر من غمهاست مهد و گهوارهی من ماتمهاست
قاصدک وای به من ! همه از خویش مرا میرانندهمه دیوانه و دیوانهترم میخوانند
مادر من غمهاست مهد و گهوارهی من ماتمهاست
قاصدک دریابم ! روحم عصیانزده و طوفانی است
آسمان نگهم بارانی است
قاصدک غم دارم ! غم به اندازهی سنگینی عالم دارم
قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی
و به تنهایی خود در هوسی عیسایی
و به عیسایی خود منتظر معجزهای غوغایی
قاصدک حال گریزش دارم میگریزم به جهانی که در آن مستی نیست
پستی و مستی و بدمستی نیست
میگریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید آن نیز فقط یک رویاست ...
سلام میخواستم ببینم چطوری وبلاگتو به روز میکنی برام توضیح بدی ممنون میشم
راستی وبلاگ قشنگی داشتی